کد مطلب:77617 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

خطبه 133-ذکر عظمت پروردگار











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«و انقادت له الدنیا و الاخره بازمتها و قذفت الیه السماوات و الارضون مقالیدها و سجدت له بالغدو و الاصال الاشجار الناضره و قدحت له من قضبانها النیران المضیئه و آتت اكلها بكلماته الثمار الیانعه.»

یعنی مطیع و تابعند از برای مشیت خدای تعالی اهل دنیا و آخرت، به سبب مهارهای هستی ایشان كه در ید قدرت خداست و تسلیم كرده اند به سوی قدرت او آسمانها و زمینها كلیدهای تاثیر خود را كه وجود ایشان باشد، زیرا كه وجود ممكنات كه منشا آثار است در ید اقتدار واجب است و نیست موثری در وجود مگر خدا و عبادت و بندگی كنند از برای او صبح و شام علی الدوام درختان سبز و خرم در نمو و حركات خود و افروخته می شود از امر او از شاخه های تر درختان آتشهای روشن كننده كه شعله های آنها باشد در وقت افروخته شدن به آتش و می آورد بار ماكول دار درختان به كلمات اذن او میوه های رسیده.

و منها

«و كتاب الله بین اظهركم، ناطق لا یعیی لسانه و بیت لا تهدم اركانه و عز لا تهزم اعوانه.»

یعنی و كتاب خدا كه در میان شما است گویایی است كه خسته نمی شود زبانش و خانه ای است كه خراب نمی شود اركانش، یعنی احكام و قواعدش همیشه باقی است و غالبی است كه مغلوب نمی شود یارانش.

[صفحه 616]

و منها

«ارسله علی حین فتره من الرسل و تنازع من الالسن، فقفی به الرسل و ختم به الوحی فجاهد فی سبیل الله المدبرین عنه و العادلین به.»

یعنی فرستاد پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله را در زمان سستی و تراخی از ارسال رسل و تنازع و تشاجر از صاحبان زبانهای بلاغت و فصاحت، پس گردانید او را در عقب رسولان و به آخر رسانید به او وحی فرستادن را. پس او جهاد كرد در راه خدا با پشت كنندگان اطاعت او و با قراردهندگان معادل و شریك به او.

و منها

«و انما الدنیا منتهی بصر الاعمی، لا یبصر مما وراءها شیئا و البصیر ینفذها بصره و یعلم ان الدار وراءها. فالبصیر منها شاخص و الاعمی الیها شاخص و البصیر منها متزود و الاعمی لها متزود.»

یعنی و نیست دنیا مگر منتهای بینایی كور در دین كه نمی بیند غیر از دنیا چیزی را، مثل كور كه نمی بیند غیر از تاریكی چیزی را و گمان می كنند كه نیست چیزی به غیر از تاریكی و بینا در دین درمی گذرد بینایی او از دنیا و می داند كه سرای باقی واقعی بعد از دنیا است، پس بینا در دین از دنیا بلندكننده است نگاه خود را به سوی آخرت و كور در دین بلندكننده است نگاه خود را به سوی دنیا و بینای در دین توشه بردارنده است از دنیا و كور در دین توشه بردارنده است از برای دنیا.

و منها

«و اعلموا انه لیس من شی ء الا و یكاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاه، فانه لا یجد له فی الموت راحه.»

یعنی بدانید كه نیست چیزی مگر اینكه نزدیك است كه صاحب او سیر گردد از او و

[صفحه 617]

ملول شود از او مگر حیات، به سبب اینكه صاحب حیات نمی یابد از برای خود در موت راحتی، زیرا كه شكی نیست كه حیات-من حیث انها حیاه-كمال و راحت است و موت كه زوال او است-من حیث انه موت-تعب است و این معنی منافی نیست با تعب بودن حیات بالعرض، به تقریب عوارض خارجیه مثل مرض، یا فقر یا ذلت و امثال آن، یا شوق به رسیدن در حیاتی اقوی و یا خلاص شدن از عذابی. و چون حیات بالذات صفت كمال است لهذا در خدا ازلی و ابدی و واجب است بالضروره الازلیه و موت ممتنع است بر او بالضروره الازلیه.

«و انما ذلك بمنزله الحكمه التی هی حیاه للقلب المیت و بصر للعین العمیاء و سمع للاذن الصماء و ری للظمان و فیها الغنی كله و السلامه.»

یعنی نیست آن كلامی كه گفته شده و معهود است از پند و نصایح، مگر به منزله ی حكمت كه عبارت از معرفت به مبدا و معاد باشد، آن حكمتی كه زنده كننده ی دل مرده است و بیناگرداننده ی چشم كور است و شنواگرداننده ی گوش كر است، یعنی دل و چشم و گوش شخص جاهل و سیراب كننده ی هر تشنه (ای) به علم است و در آن حكمت بی نیازی تمام است و سلامت از عذاب آخرت است.

«كتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض. لا یختلف فی الله و لا یخالف بصاحبه عن الله.»

یعنی آن منزله ی حكمت، كتاب خدا است كه شما بینا می شوید به حق به سبب او و گویا می شوید به حق به سبب او و شنوا می شوید به حق به سبب او و گویا است بعضی از كتاب به بعضی، یعنی مفسر بعضی است و شهادت می دهد بعضی بر صدق بعضی و مختلف نیست در معارف و احكام الله و جدا نمی گرداند صاحب خود و ملازم خود را از خدا. یعنی او را از قرب و ثواب خدا جدا نمی گرداند.

«قد اصطلحتم علی الغل فیما بینكم و نبت المرعی علی دمنكم و تصافیتم علی حب الامال و تعادیتم فی كسب الاموال.»

یعنی به تحقیق كه صلح كردید با یكدیگر بر حسد در میان شما و رویید سبزه بر

[صفحه 618]

موضع پئین (پهن) و پشكل گاو و گوسفند و شتر شما. یعنی این مصالحه ی شما مثل خضراء دمن است، اگر چه به ظاهر سبز و خرم است، اما در باطن مضر چهارپایان[1] و تلخ است و به اندك مدتی خشك می شود.

و بدین جهت این كلمه مثل گردیده است از برای متصالحین در ظاهر با كینه در باطن. و حال آنكه با یكدیگر صاف و خالص شدید بر دوستی آرزوهای دنیایی و دشمنی ورزیدید در تحصیل كردن مالها.

«لقد استهام بكم الخبیث و تاه بكم الغرور و الله المستعان علی نفسی و انفسكم.»

یعنی به تحقیق كه حیران گردانیده است شما را شیطان و گمراه كرده است شما را فریب دنیا و خدا است یاری خواسته شده بر تسلط بر نفس خودم و نفسهای شما.

[صفحه 619]


صفحه 616، 617، 618، 619.








    1. چ: چارپایان.